45- سخن پاک مثل درخت پاک می ماند ریشه و تنه ثابت داره ولی منافع و برکات آن سر به آسمانها می کشه
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ ابراهیم 24»
آيا نديدى كه خداوند چگونه مثل زده؟ كلمة طيّبه (سخن وايمان) پاك همانند درختى پاك است كه ريشهاش ثابت و شاخهاش در آسمان است.
نکته ها
شجرهى طيّبه و درخت پاك آثارى دارد، مانند: رشد داشتن، پرميوه بودن، سايهدار و پايدار بودن، در همه وقت ثمر دادن. انسان موحّد نيز هرگز راكد نيست و آثار ايمانش دائماً در گفتار و اعمالش آشكار است. اعتقادش دايمى است نه موسمى و همواره ديگران را به ايمان و معروف دعوت مىكند.
در روايات و تفاسير از چند چيز به عنوان مصداق كلمهى طيّبه ياد شده است: توحيد، ايمان، عقايد صحيح، رهبران آسمانى و ياران آنان. آرى توحيد، اصل ثابتى است كه در فطرت و عمق جان مردم جاى دارد. أَصْلُها ثابِتٌ» و در تمام اعمال و گفتار و افكار انسان اثر مىگذارد. فَرْعُها فِي السَّماءِ» و در همه وقت و در هر فراز و نشيبى مىتوان از ميوهى ايمان بهرهمند شد.
درخت توحيد ريشهاى ثابت دارد. تهديدها و توطئهها و نيشها و نوشها و طاغوتها آن را از پاى درنمىآورند و اگر در روايات اين درخت به پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام تفسير شده، به خاطر همين است كه دين محمّد صلى الله عليه و آله و راه اهل بيتش در برابر آن همه دشمن، رو به گسترش است و روزى جهانگير خواهد شد.
پیام ها
1- در مثالهاى قرآن دقت كنيم. أَ لَمْ تَرَ»
2- عقيده حقّ، كلمهى طيّبهاى است كه اصل آن در قلب مؤمن ثابت است. أَصْلُها ثابِتٌ» و از الطاف خداوند آن است كه مؤمنان را بر اين عقيده حفظ مىكند. يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ»
3- كلام حقّ، پايدار واستوار و پابرجاست. كَلِمَةً طَيِّبَةً . أَصْلُها ثابِتٌ
تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ابراهیم 25»
(شجرة طيّبة) با اذن پروردگارش، همواره ميوه مىدهد و خداوند براى مردم مثلهايى مىزند، باشد كه به ياد آرند و پند گيرند.
نکته ها
جز خداوند و ايمان به او، همه چيز فانى است، كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» قصص، 88» و چيزى كه فانى است نمىتواند براى هميشه ثمر دهد، ولى هر كارى كه رنگ خدايى دارد ابدى است، ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» نحل، 96» آرى، رنگ خدايى ثابت است و ساير رنگها از بين مىروند. وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» بقره، 138»
درخت ايمان همواره ثمر مىدهد و مومن در همه حال به ياد خدا و در پى انجام وظيفه است، در رفاه يا سختى، در خوشى يا ناخوشى، در فقر و غنى.
هنگام تهديد ستمگران، تا پاى جان مقاومت مىكند. إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ» قلم، 32»
هنگام تبليغ، چشم داشتى به ديگران ندارد. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ» يونس، 72»
هنگام خشم، براى رضاى او خود را نگاه مىدارد. وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» آلعمران، 134»
هنگام ازدواج، بر او توكّل مىكند. إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» نور، 32»
هنگام عبادت و اطاعت، قصد قربت دارد. إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» انعام، 162»
هنگام فقر، نزد اغنيا نمىرود واهل تملّق نيست. رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» قصص، 24»
هنگام پيروزى يا شكست در جبههى نبرد، چون به وظيفهى خود عمل كردهاند، خوشحال است. إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ» توبه، 52»
آرى! ايمان به خداوند متعال، همچون درختى است كه ميوهى آن در هر لحظه، در دنيا و برزخ و قيامت انسان را كامياب مىكند. تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ» ولى مال و مقام و فرزند و نعمتهاى ديگر، همچون درختى است كه تنها چند روز ميوه مىدهد، آن هم ميوهاى بسيار اندك. بگذريم كه گاهى همين مال و مقام و فرزند، هيچ ميوهاى ندارند و تنها وسيلهى شكنجه روحى انسان مىشوند. إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها» توبه، 55.»
پیام ها
1- درخت ايمان، همواره ثمر دارد ومومن پاييز وخزان ندارد. أُكُلَها كُلَّ حِينٍ»
2- تشبيه و تمثيل، شيوهاى قرآنى براى توجه و تذكر مردم. لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ ابراهیم 26»
و مَثَل سخن (و اعتقاد) پليد همچون درختى پليد (و بىريشه) است كه از روى زمين برآمده و هيچ ثباتى ندارد.
نکته ها
اجتثاث» به معناى قلع و قمع و كندن است.
عقايد و كلمات و انسانهاى آلوده و منحرف، نه ريشه دارند و نهميوه و نهگل و نهزيبايى وعطر، نهپايدارى نهسايه ونهرشد، بلكه خارى بر سر راه ديگرانند.
پیام ها
1- از شيوههاى تعليم و تربيت، روش مقايسه است. كَلِمَةً طَيِّبَةً . كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ
2- شرك و هر چه كه دون اللَّه باشد، ثبات ودوام ندارد. ما لَها مِنْ قَرارٍ»
3- عقايد باطل همچون علفهاى هرز، ريشهاى در عمق زمين ندارد، زيرا پايه و مبناى درست ندارد. اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ»
يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ ابراهیم 27»
خداوند در زندگى دنيا و در آخرت، اهل ايمان را با كلام (و عقيدهى حقّ و) ثابت، پايدار قرار مىدهد و خدا ستمگران را (به حال خود رها كرده، توفيقشان را گرفته) گمراه مىكند و خداوند آنچه بخواهد (طبق عدل و حكمت خود) انجام مىدهد.
پیام ها
1- بهرهمندى از امدادهاى الهى، وابسته به راهى است كه انسان انتخاب مىكند.
يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا»
2- اگر يارى خداوند نباشد، انسان در برابر وسوسهها و هوسها و طاغوتها از پا درمىآيد و سقوط مىكند. يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا»
3- اهل ايمان از نظر منطق، محكم و استوارند و در برابر مكتبهاى مادّى مىايستند. يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»
4- انسان اگر ايمان آورد، خدا او را بيمه مىكند و اگر به درخت خبيثه و مكتب باطل دل دهد، خدا او را رها مىكند. يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا . يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ
5- پذيرش مكتبهاى باطل، ظلم به خود و مكتب است. الظَّالِمِينَ»
6- قهر الهى به راهى وابسته است كه انسان انتخاب مىكند. يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ»
39 - مواظب باشید شما هم مثل اونها اعمالتان را از بین نبرید
كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ توبه 69»
(حالِ شما منافقان،) همچون كسانى است كه پيش از شما بودند، (با آنكه) آنان نيرومندتر از شما و ثروتمندتر و صاحب فرزندان بيشترى بودند، پس آنان از نصيبشان بهرهمند شدند، شما نيز همانگونه كه پيشينيانِ شما متمتّع شدند، بهرهى خود را برديد و (در روش باطل خود) فرو رفتيد، چنانكه آنان فرورفتند. آنها اعمالشان در دنيا و آخرت محو شد و آنان همان زيانكارانند.
نکته ها
خَلاقٍ» در آيه، به معناى مطلقِ بهره و نصيب است.
مراد از حبطِ عمل در دنيا، شايد افشاى چهرهى واقعى منافقان و بىارزش شدن كارهاى نيك آنان باشد.
پیام ها
1- تاريخ و سرنوشت امّتها، به يكديگر شبيه است. كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
2- راه كفر و نفاق هميشه بوده وسنّت الهى نيز يكسان است. كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
3- قدرت نظامى، قُوَّةً» و اقتصادى، أَمْوالًا» و نيروى انسانى، أَوْلاداً» مانع قهر الهى نيست.
4- منافقان وكفّار، به قدرت، مال وفرزند خود تكيه دارند. كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ .
5- در بهرهمند شدن از منافع دنيوى، ايمان شرط نيست، كفّار و منافقان نيز نصيب دارند. فَاسْتَمْتَعُوا»
6- كامجويىها و كاميابىهاى دنيوى، زود گذر است. فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ»
7- هر كاميابى و نعمتى، نشانهى لطف الهى نيست. فَاسْتَمْتَعُوا . حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ
8- خداوند در دنيا براى منحرفان از حق، بهرهاى قرار داده است. بِخَلاقِهِمْ» ولى در آخرت، هيچ بهره و نصيبى ندارند.
9- فرو رفتن و غرق شدن در فساد و دين ستيزى، عامل سقوط است. خُضْتُمْ، خاضُوا» وگرنه، توبه و بازسازى پس از هرگناه، مىتواند نجاتبخش باشد.
10- كفر ونفاق، سبب حبط اعمال است. حَبِطَتْ»
خداوند در این آیه براى بیدار ساختن این گروه از منافقان، آینه تاریخ را پیش روى آنها مى گذارد، و با مقایسه زندگى آنان با منافقان و گردنکشان پیشین، عبرت انگیزترین درسها را به آنها مى دهد، و مى گوید: شما همانند منافقان پیشین هستید، و همان مسیر و برنامه و سرنوشت شوم را تعقیب مى کنید (کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ).
همانها که از نظر نیرو از شما قویتر، و از نظر اموال و فرزندان از شما افزونتر بودند (کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
آنها از نصیب و بهره خود در دنیا، در طریق شهوات و آلودگى و گناه و فساد و تبهکارى، بهره گرفتند، شما منافقان این امت نیز از نصیب و بهره خود همان گونه که منافقان پیشین بهره گرفته بودند، بهره بردارى کردید (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ) خلاق در لغت به معنى نصیب و بهره است، و چنان که راغب در مفردات گوید: از ریشه خلق گرفته شده است (گویا به این جهت که انسان بهره هاى خود را متناسب خلق و خوى خود در این جهان دریافت مى دارد).
سپس مى گوید: شما در کفر و نفاق و سخریه و استهزاء مؤمنان، فرو رفتید، همانگونه که آنها در این امور فرو رفتند (وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا) .
سرانجام پایان کار منافقان پیشین را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پیامبر ص و همه منافقان جهان، با دو جمله بیان مى کند:
نخست اینکه: آنها کسانى هستند که همه اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد رفته و مى رود، و هیچ نتیجه مثبتى از آن عائدشان نمى گردد (أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ).
دیگر اینکه آنها زیانکاران حقیقى، و خسران یافتگان واقعى هستند (وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
آنها ممکن است استفاده هاى موقت و محدودى از اعمال نفاق آمیز خود ببرند، ولى اگر درست بنگریم مى بینیم نه در زندگى این دنیا از این رهگذر طرفى مى بندند، و نه در جهان دیگر بهره اى دارند، همان گونه که تاریخ اقوام پیشین این واقعیت را روشن مى سازد که چگونه نکبت هاى نفاق دامانشان را گرفت و آنها را به زوال و نابودى کشاند، و عاقبت شوم و شرشان روشنگر سرنوشت آنها در جهان دیگر است.
هنگامى که مى بینیم آنها با آن همه امکانات، و اموال و فرزندان، به جایى
نرسیدند، و اعمالشان به خاطر بى ریشه بودن تحت تاثیر عامل نفاق همگى حبط و نابود شد، شما که در سطحى پائین تر از آنها از نظر قدرت و توانایى قرار دارید به طریق اولى به چنان سرنوشت شومى گرفتار خواهید شد.
36 -انسانهایی که مثل حیوان هستند بلکه پست تر از حیوان !!!
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ ( اعراف 179)
به یقین ، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آنها دلها [ عقلها ] یی دارند که با آن ( اندیشه نمی کنند ، و ) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند ( چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت ، باز هم گمراهند ) !
این آیات بحثى را که در آیات گذشته در زمینه دانشمندان دنیاپرست و همچنین عوامل هدایت و ضلالت گذشت، تکمیل مى کند.
در این آیات مردم به دو گروه تقسیم شده اند و صفات هر کدام توضیح داده شده: گروه دوزخیان و گروه بهشتیان».
نخست، درباره دوزخیان که گروه اولند با تکیه به سوگند و تأکید چنین مى فرماید: ما بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم» (وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الإِنْسِ).
ذَرَأْنا» از ماده ذَرْء» (بر وزن زرع) در اصل، به معنى خلقت، آفرینش، ایجاد و اظهار است ولى ماده ذرْو» (با واو) به معنى پراکنده ساختن است. چنان که در قرآن مى خوانیم: تَذْرُوهُ الرِّیاحَ : بادها آن را پراکنده مى کنند».(کهف، آیه 45)
و این دو ماده را نباید با هم اشتباه گرفت و آنچه در اینجا آمده، از ماده اول است.
در هر حال، اشکال مهمى که در اینجا پیش مى آید این است: چگونه خداوند مى فرماید: ما بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم»؟
مگر نه این است که: در جاى دیگر مى خوانیم: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ(ذاریات، آیه 56) که مطابق آن همه جنّ و انس تنها براى پرستش خدا و ترقى و تکامل و سعادت آفریده شده اند.
به علاوه، این تعبیر بوى جبر در آفرینش و خلقت مى دهد و به همین جهت بعضى از طرفداران مکتب جبر، همچون فخر رازى» براى اثبات مذهب خود با آن استدلال کرده اند.
ولى اگر آیات قرآن را کنار هم قرار داده مورد بررسى قرار دهیم و گرفتار استنباط هاى سطحى و زودگذر نشویم، پاسخ این سؤال، هم در خود آیه نهفته شده و هم در آیات دیگر به وضوح دیده مى شود به طورى که محلى براى سوء استفاده افراد باقى نمى گذارد; زیرا:
اولاً ـ این تعبیر درست به آن مى ماند که شخص نجارى بگوید: قسمت زیادى از این چوبهائى را که فراهم ساخته ام براى تهیه درهاى زیبا است و قسمت زیاد دیگرى براى سوزاندن و افروختن آتش، چوب هائى که صاف و محکم و سالمند در قسمت اول مصرف مى کنم، و چوب هاى ناصاف و بد قواره و سست و تکه پاره را در قسمت دوم.
در حقیقت نجار دو گونه هدف دارد، یکى هدف اصلى و دیگرى هدف تبعى.
هدف اصلى او ساختن در و پیکر و ابزار خوب است و تمام کوشش و تلاش او در همین راه مصرف مى شود، ولى هنگامى که ببیند چوبى به درد این کار نمى خورد، ناچار آن را براى سوزاندن کنار مى گذارد، این هدف تبعى است نه اصلى (دقت کنید).
تنها تفاوتى که این مثال با مورد بحث ما دارد این است که: تفاوت چوب ها با یکدیگر اختیارى نیست، ولى تفاوت انسان ها بستگى به اعمال خودشان دارد و در اختیار خود آنها است.
بهترین گواه براى این سخن، صفاتى است که براى گروه جهنمیان و بهشتیان در آیات فوق مى خوانیم که نشان مى دهد اعمال خودشان سرچشمه این گروه بندى مى باشد.
و به تعبیر دیگر خداوند طبق صریح آیات مختلف قرآن همه را پاک آفریده و اسباب سعادت و تکامل را در اختیار همگى گذاشته است.
ولى گروهى با اعمال خویش خود را نامزد دوزخ مى کنند و سرانجامشان شوم و تاریک است.
و گروهى با اعمال خود، خود را نامزد بهشت مى سازند و عاقبت کارشان خوشبختى و سعادت است.
پس از آن، صفات گروه دوزخى را در سه جمله خلاصه مى کند: نخست این که آنها قلب هائى دارند که با آن درک و اندیشه نمى کنند» (لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها).
بارها گفته ایم: قلب در اصطلاح قرآن به معنى روح و فکر و نیروى عقل است، یعنى: با این که استعداد تفکر دارند و همچون بهائم و چهارپایان فاقد شعور نیستند، در عین حال از این وسیله سعادت بهره نمى گیرند و فکر نمى کنند، در عوامل و نتائج حوادث اندیشه نمى نمایند و این وسیله بزرگ رهائى از چنگال هر گونه بدبختى را بلا استفاده در گوشه اى از وجودشان رها مى سازند.
دیگر این که: چشم هاى روشن و حقیقت بین دارند اما با آنها چهره حقایق را نمى نگرند و همچون نابینایان از کنار آنها مى گذرند» (وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها).
سوم این که: با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمى شنوند» و همچون کران خود را از شنیدن حرف حق محروم مى سازند (وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها).
اینها در حقیقت همچون چهار پایانند» (أُولئِکَ کَالأَنْعامِ).
چرا که امتیاز آدمى از چهار پایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آنها همه را از دست داده اند.
بلکه آنها از چهار پایان گمراه تر و پست تر مى باشند»(بَلْ هُمْ أَضَلُّ).
چرا که چهارپایان داراى این استعدادها و امکانات نیستند، ولى آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا امکان همه گونه ترقى و تکامل را دارند، اما بر اثر هواپرستى و گرایش به پستى ها این استعدادها را بلا استفاده مى گذارند، و بدبختى بزرگ آنان از همین جا آغاز مى گردد.
آنها افراد غافل و بى خبرى هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ).
و به همین جهت در بیراهه هاى زندگى سرگردانند.
چشمه آب حیات کنار دستشان است، ولى از تشنگى فریاد مى کشند.
درهاى سعادت در برابر رویشان باز است، اما حتى به آن نگاه نمى کنند.
از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود: آنها با دست خود وسائل بدبختى خویش را فراهم مى سازند و نعمت هاى گران بهاى عقل»، چشم» و گوش» را به هدر مى دهند، نه این که خداوند اجباراً آنها را در صف دوزخیان قرار داده باشد.
خود را از کار انداخته اند و به سرگرمى هاى ناسالم روى آورده اند و در ریشه هاى بدبختى خود نمى اندیشند و در عوامل ترقى فکر نمى کنند، نه گوش شنوا دارند و نه چشم بینا، آنها نیز دوزخى هستند نه تنها در دوزخ قیامت، بلکه در دوزخ زندگى این دنیا نیز گرفتارند.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟ حضرت فرمودند: اگر چنین می شد، دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زیرا آنان مجبور بودند و اختیاری نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و کتب آسمانی مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانی نهی کرد، تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده، امّا به چیزی امر یا نهی نکرده مگر آنکه انسان می تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد.
آری، تکلیف پذیری تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است.
پیام ها
1- فرجام بسیاری از انسان ها و جنّیان، دوزخ است. ذرأنا.»
2- جنّ هم مثل انسان، تکلیف و اختیار، کیفر و پاداش دارد. من الجنّ و الانس»
3- ملاک انسانیّت، فهم پذیرش معارف و تکالیف دینی است، وگرنه انسان مانند حیوانات است. اولئک کالانعام»
4- کسی که با وجود توانایی از نعمت های الهی بهره ی صحیح نبرد، بدتر از موجودی است که اساساً فاقد آنهاست. بل هم اضلّ»
5 - انسان های غافل و بی بصیرت، (در بی تفاوتی، شکم پرستی، شهوت پرستی، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت) مانند چهارپایان می باشند. اولئک کالانعام»
6- غافلان، از حیوانات هم بدترند. بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون»
7- انسان های بی بصیرت، از هدف، خدا، خود، امکانات، آخرت، ذریّه، آیات الهی، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند. اولئک هم الغافلون»
8 - دوزخی شدن بسیاری از انسان ها، به خاطر بهره نبردن از نعمت های الهی در مسیر هدایت و کمال است. زیرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده اند. اولئک هم الغافلون
درباره این سایت